یاد باد آن روزگاران،یاد باد

امروز بعد مدتها تصمیم گرفتم اتاق بیچاره که داشت کپک می زد رو تمیز کنم.چشمم به آلبوم بچگی هام افتاد و دیگه....

یه عکس بود زمانی که کودکستان می رفتم ...یه مسابقه برگزار شده بود که باید رو چشمهات یه ماسک میذاشتی و به طرف یه هدف می رفتی و دستت رو میذاشتی رو نشونه....از قضا بچه های ساده هم با گذاشتن ماسک چشماشون رو می بستن ...اما من که... چشمهام رو باز گذاشته بودم از طریق یه سوراخ هدایت گشته و این مسابقه ی دشوار رو بردم و کلی تشویق شدم و جایزه هم گرفتم...

 یه دوستی داشتم که بسی حسود بود...یادمه اون زمان همیشه موهام رو خرگوشی می بستم و این دوست بدجنس فردای مسابقه یه کوچولو از موهای نازنینم رو از پشت سرم قیچی کرد من هم که بسی سوگلی معلممون بودم اینقد گریه کردم که اون بدبخت....


هر وقت به این ماجرا فکر می کنم وجدان درد می گیریم


امروز هم یکی از اون روزهاست اما  نمی دونم بخندم یا گریه کنم


نظرات 24 + ارسال نظر
هادی دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ب.ظ http://www.tobegoo.blogsky.com

بازم جای شکرش باقیه که خودت می دونی چه کار کردی!!!٬
متقلب ...!!!!

حالا که اعتراف کردم اینطوری دعوام نکنین...گناه دارم

مقداد سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ق.ظ http://shaperak.blogsky.com

به نظر من بیشتر باید گریه کرد تا خندید! چون خاطره دوران کودکیه که شیرین ترین دوران زندگی آدمه و هیچ وقت هیچ وقت تکرار نمیشه کاش دنیا یه دکمه رو به عقب داشت تا همه ما میتونستیم توی دنیای واقعی به عقب برگردیم
ازین چیزا بگذریم، چه حالی میداد دوران بچگی. خیلی شیرین و دوست داشتنی بودن خاطرات

راست میگین....خیلی شیرین بود....مثل آبنبات چوبی
منظورتون همون ساعت برنارد دیگه؟؟آیا؟؟!!
حالا اشکالی نداره شاد هم باشیم...مگه نه؟؟!!!شادی بهتر تر تره

دل تنگیهای یک مردزمینی(دیروز) سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:28 ب.ظ http://www.dyrooz.blogsky.com

سلام
من زیاددلم نمیخوادبه کودکیهام برگردم ،آخه اونوقتها واقعا کودکی کردیم وخیلی خوشیها بود ،می ترسم اگه ساعت برناردم داشته باشم وبرگردم ،بزنم خرابش کنم به خاطرهمین دلم نمی خوادبرگردم(اینم یه جورشه دیگه)
خودمونیم ،خیلی بلابودی،حالاهم اینجوریاست؟
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

روزهامی روند

صندلی راحتی ام هست

توهستی

وپنجره هابازند....

سلام
چه شعر قشنگی مرسی ممنونم البته قشنگه که یه کوچولو بریم و یه سر بزنیم اون قدیما
گویا همچنان همین گونه است

ستوده سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ب.ظ http://saba055.blogsky.com

سلام دوست عزیزم .
عید شما مبارک .
فردا براتون عیدی دارم میخوای؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فعلا تا فردا بای

سلام دوست گلم
عید شما هم مبارک
چشم اومدم مهمونی

شازده کوچولو سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ب.ظ http://yekpesar.blogsky.com

سلام

سلام
من که گیج شدم
حالتون خوبه آیا؟!!!

ویکی سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ب.ظ http://4tik3.mihanblog.com

بیخیال وجدان بابا نمیدونی مگه میگن:
دو چیز رو فراموش کن.اگر بدی به کسی کردی و اگر خوبی از کسی دیدی
دو چیز را از یاد مبر اگر بت بد کردن و اگر خوبی به کسی کردی.
خلاصه خوب کردی این روزا نزنی خوردی .و تو باید خوشحال باشی که قبل از اینکه به این روزا برسی اینو میدونستی و هی زدی و در رفتی...!

مرسی
اما خب وجدان درد هم بد دردیه دیگه
روزگار کودکی خیلی قشنگه...خیلی
راستی من در این حد هم خبیث نبودم که در برم...باور کنین

خودم چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ب.ظ http://www.ne3a.blogskay.com

عجب!
خوب کلک میزنی؟ هان!
شیطون..


چه میشه کرد دیگه...آدم شیطون شیطنت می کنه دیگه

من پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:59 ق.ظ http://mitoonam.blogsky.com/

سلام خانومی.
منم از اون عکسا دارم مال کودکستان یادش بخیر وقتی نگاش میکنم لحظه ای که عکاس عکس میگرفت رو به خاطر میارم.
میگم فکر کن یهو اون دوستتو ببینی چه باحال میشه کلی میخندی به اون روزا

اگه اون دوستم رو ببینم که دیگه هیچی دیگه
دوست گلم خیل قشنگن اون روزا خیلیییی

خودم پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ق.ظ http://www.ne3a.blogskay.com

آپ بودم بیا..

نسا جان واسه ورود به بلاگت مشکل دارم...میشه چک کنی آدرس رو ؟؟!!!

دختر مردابی شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:56 ق.ظ http://dokhtaremordabi.blogsky.com

سلام بیتا خانم
گریه نکن همین که وجدان درد داری کافیه
امروز اتفاقات بچگی در ابعاد بزرگتری رخ می دهند و اشتباهات کودکی با ابعاد بزرگتری تبدیل به گناهان بزرگ میشن
همین که ناراحتی از اشتباه بچگی هات یعنی امروز قصد نداری اونها رو تکرار کنی و این یه نعمت بزرگه

سلام دوست گلم
ممنون واسه دلداری چشم سعی می کنم دیگه اشتباهاتم رو تکرار نکنم

مقداد شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 ب.ظ http://shaperak.blogsky.com

حالا چرا اسم وبلاگتو عوض کردی؟ میخواستی ببینی کی زودتر میفهمه؟

هویجوری گفتم طفلکی بی هویته....پس فردا که مرد از کجا بدونن کی بوده!!!

سیاوش شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 ب.ظ http://www.boy19.blogfa.com

سلام بیتاجونی خوبی؟ممنون که به وبم سر زدی من لینکت کردم دوست داشتی بلینکم

سلام دوست خوبم...خواهش میشه....ممنونم

من یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ب.ظ http://mitoonam.blogsky.com/

سلام خانومی خوبی.تایتل نو مبارک
حالا چرا سیب زمینی؟؟؟؟
شیرینی باید بدی دیگه

سلام دوست گلم
گفتم سیب هوایی بذارم ریا میشه
راستش این روزا خیلی خسته ام...کاملاً احساس سیب زمینی بودن می کنم یه سیب زمینی که خسته ست و حتی به درد چیپس هم نمی خوره

ماتادورتنها یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:17 ب.ظ http://gh87.blogfa.com/


سلام
مرسی لط فداری به مل
کارت درسته
معلومه بچه شرور وزبلی بودی
الانم هموجوری هستی؟

سلام...خواهش می کنم
والا از قدیم گفتن از کوزه همان برون تراود که در اوست
الان دزش کم شده ولی کلاً شادم همینجوری الکی

ویکی یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ب.ظ http://4tik3.mihanblog.com

پاشو بیا...!

چشم

شازده کوچولو یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ب.ظ http://yekpesar.blogsky.com

سلام

میدونستم از بچگی آب زیر کاه هستی

بالایی شوخی بود

یاد دوران کودکی بخیر

سلام

بچگی!!!شما...اونجا اینجا...فک کنم هنوز آثار اون سیمبل های بالا وجود داره
ممنونم...واقعاً یادش گرامی

من دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ق.ظ http://www.sokot9006.blogfa.com

بیتا میکشمت!(الان یعنی ناراحتم)
رفیق نیمه راه شدی
چک شد
آپیدم بدو بیا

من؟؟چرا؟؟؟ آقای پوآروووووووو
کمک...من قراره من رو به قتل برسونه
چشم دوست خوبم اومدم...ببشخید

من دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:19 ق.ظ http://sokot9006.blogfa.com

اما حالا چرا سیب زمینی خسته!
؟؟

نیدونم...

رضا(منو یادت میا؟؟!) دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:15 ب.ظ http://manam.blogsky.com/

مهم نیست که منو یادت میاد یا نه.
مهم اینه که من تو رو یادم میاد.

اومدم بهت سر بزنم ببینم چیکارا میکنی.

دیدم دورو برت شلوغ شده منو فراموش کردی.

برات خوشحالم.

بای.

سلام
ممنون که اومدین...نه کاملاً یادمه...اون راهنمایی ارزنده ی شما رو که خیلی کمکم کرد
من چند بار اومدم که..شما ما رو فراموش کرده بودین که

شازده کوچولو دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:51 ب.ظ http://yekpesar.blogsky.com

سلام

بیصبرانه منتظر مطالب بعدیت هستم

سلام

ممنونم

اذر سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ق.ظ

من نمی دونستم که تو از بچگیت بلا بودی بیتا

آذر جون می بینی که دست خودم نیست...ذاتیه دیگه

دل تنگیهای یک مردزمینی(دیروز) سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:52 ب.ظ http://www.dyrooz.blogsky.com


سلام گلم
بابادست بجنبون بروزش کن

سرم بزن

سلام
بابا مغزن دچار هنگینک شده الان رفته رفرش بشه...چشم...مرسی که سر می زنید به این بیغوله

ویکی سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:29 ب.ظ http://4tik4.mihanblog.com

کلی تو پیوندات گشتم تا شاید ببینم کجام آیا...!
اما...!
بابا گلابتون ما تو رو تو قلب مون لینکیدیم.دست مریزاد...!

در هرصورت میدونی که ظرفیت ها بقدری پایینه که منو با درج یه همچین پست خالی از هر خط قرمزی له کردن.آدرس جدیدمو گذاشتم.

سلام
ممنون که سر زدین...اِ....چطور ندیدین؟آیا؟؟!!!آها یافتم عینکتون همراهتون نبوده
آدرس جدید هم مبارک

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:46 ب.ظ

ای وای دیدی اشتباهی اسمتو گلابتون گفت؟!
اشتباه که نه سوتی بود.کلی قیافه حق بجانب گرفته بودم.
ببخشید

ایرادی نداره....ما همه با هم هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد