دوباره تنهایی

امشب تو خوابگاه تنهام

واسه تحویل پروژه مجبور شدم بیام...سیستم تغذیه قطع بود،غذا هم نتونستم رزرو کنم، از غذاهای بیرون هم که منع شدم 

تا حالا هر چی پخته بودم تو خوابگاه سوخته بود کلاً کار سختیه آشپزی!!!اما امروز تونستم بالاخره یه غذایی بپزم و از گشنگی نمیرم اینقد زیاد شد که شام هم همونو خوردم...اما بد نشد خدا وکیلی

باز خدا خیر بده همین دنیای مجازی رو وگرنه من که از کم حرفی می مردم فیس بوک هم دیگه هیجان نداره...اما باز از هیچی بهتره...

خدا کنه امشب نترسم...شبهای خوابگاهی خیلی ترسناکه برایمان دعا نمایید که این پروژه هم به خیر بگذرد........

   


 

-------------------------------------------------------------------------

 اومدم خونه و دوباره نگین و نگار


نظرات 38 + ارسال نظر
مقداد دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ق.ظ http://shaperak.blogsky.com

عجب پروژه طولانی داشتی دختر!! تنهایی اونم تو خوابگاه خیلی سخته ها، من تجربشو داشتم میدونم چی میکشی الان!
راستی واسه پروژتم دعا میکنم که با نمره ماکس قبول شی و ایشالا بتونی مدرک فوقتم بگیری.

سلام
ممنونم...آره سخته خیلیییی....مرسی موفق باشید بسی

یک جهان سومی دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ق.ظ http://gerdane.blogsky.com

تنهایی تو خوابگاه رو دوس دارم! فقط یه شب تجربهَ ش کردم ولی خیلی خوب بود.
ایشالله دفاع.

سلام

البته از یه نظرهایی آره خوبه(مثلاً هیچ کی گیر نمیده چرا نمی خوابی) اما در کل ترسناکه
ممنونم...همینطور شما
موفق باشید

niusha دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 ب.ظ

salam
vaghean shabhaye tanhayi dar khabgah sakhte man dardesho keshidam
omidvaram movafagh bashi!

سلام
ممنون واسه دلداری دوست گلم
امیدوارم شما هم همیشه موفق و شاد باشی

مسعود گل محمدی دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:37 ب.ظ http://www.arshkebriya.blogfa.com

سلام
مخوام یه چیزی برات تعریف کنم نترسی ها باشه
چندین شب بود هرشب جن ها بخوابم می امدند باور کن شب بعدش که می خواستم بخوابم می ترسیدم یه شب توی خواب با ناخن بلندش اونقدر با فشار کف دستم کشید که وقتی بیدار شدم نگاه کردم ببینم جر گرفته یانه شاید باورنکنی اما در بیداری هم دیدم که چکار می کنند
حالا شما بگو خواب شما ترسناکه یا خواب و بیداری من ؟

سلام

خوب شد اینو اون شب نخوندم....خب اینا رو می گین من ترسو رو بترسونین؟!!!گناه دارم

پسر دلشکسته سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:30 ق.ظ http://brokenheartedboy.blogfa.com

سلام... من همون پسر دلشکسته هستم {سابقم} بر داشتم
دوست داشتی بازم بیا پیشم...

سلام

چرا؟؟خب سابق رو برداشتید کلی قشنگ تر تر شد که....چشم میام..اما لطفاً بدون دلشکسنگی

بی سرزمین تر از باد سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ق.ظ

شب های خوابگاه به اندازه خودش بد هست حالا تنهایی هم بهش اضافه شه!!!
امیدوارم که پروژه ت با موفقیت همراه بشه و هر چه زودتر هم از شر خوابگاه خلاص شی!!!

سلام

آره والا...مرسی امیدوارم شما هم همیشه شاد و موفق باشید

غریب سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:11 ب.ظ

امیدوارم که هم اونشب و هم پروژه بخیر گذشته باشن
حالت خوبه؟

سلام

ممنونم دوست خوبم...خدا رو شکر به خیر و خوشی تموم شد (3 تا فیلم هم دیدم تازه)
شاد باشید

زیتون (تغذیه اعصاب وروان شناسی) سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:16 ب.ظ http://zatun1.blogsky.com

من شمارادرخبرنامه لینک کردم

سلام

ممنونم

من سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ب.ظ http://mitoonam.blogsky.com

سلام به دوست گلم.
بهت تبریک میگم به خاطر غذای خوشمزت. عیبی نداره ادم اینقدر باید غذا بسوزونه تا ازش یه چیز خوب دراد.
برات ارزوی موفقیت میکنم یه عالم

سلام دوست خوبم
خواهش میشه اما خب واسه من خیلی سوخته دیگه
مرسی....شما هم همیشه شاد و موفق باشید

مسعود گل محمدی سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:51 ب.ظ http://www.arshkebriya.blogfa.com

سلام
بخدا برای ترسوندن شما نگفتم . واقعیت بود برام اتفاق افتاده

سلام

اما من از این حرفا می ترسم

الی سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:46 ب.ظ http://18esfande1387.blogfa.com/

بیتا خانوم گل چطوری| | چه میکنی با خوابگاه و آشپزی؟ وووووووووی یه هفته دیگه کنکور دارم

سلام

ممنونم دوست گلم

چه میشه کرد دیگه مجبوریه
امیدوارم نتیجه ی دلخواهت رو بگیری...برات کلی آرزو های قشنگ آرزو می کنم

محدثه**al چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ق.ظ http://w-phoenix-d.blogfa.com

سلام
من که دیر رسیدم...
ولی امیدوارم خوش گذشته باشه
گاهی اوقات تنهایی خیلی بهتره

سلام عزیزم

شما همیشه قدمت رو چشم ماست

ممنونم...گاهی اوقات شاید
موفق باشی

میس پیشی چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:03 ب.ظ http://miyomiyo.blogfa.com

سلااام من جناب سرگرد میس پیشی از دایره جنایی.
گویا دیشب در خوابگاه قتلی رخ داده اومدم با مقتول صحبت کنم
میگما من کفم برید با این پنجره نظراااااات چه حالی میده ها این شکلکاش نفس من بیییدن

ببخشید من الان رو ابرام

سلام جناب سرگرد...من الان خبردار ایستادم ها
ممنون
آره منم خیلی دوسشون دارم...بلاگ اسکایه دیگه

خواهش میشه
همیشه شاد باشی

ماتادور تنهای تنها چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:11 ب.ظ http://gh87.blogfa.com/

سلام
منم یه تابستون تنهای تو خوابگاه موندم واسه پروژم
یادشبخیر تابستونا غذا نمیداد سلف
یادم میادیهروز هم صبحونه هم ظهر هم شام وهم شام پریم تخم مرغ داشتم فقط
میدونی اون روز چندتا تخم مرغ خوردم ؟
شاید باورت نشه ۲۱!!!!!!!!!!
روزای دیگه هم البته قوت غالب همین تخم مرغ بود جوری که وختی
رفتم خونه مامانم میگفت شکل تخم مرغ گرفتی
البته تخم مرغا هم ههمش مفتی مال طرح بچه هابود

سلام

جدی البته تخم مرغ رو میشه با یه چیزایی قاطی کرد که خوشمزه تر شه اما خدا وکیلی نیمرو خیلی خوشمزه ست
بلی بلی پس خوشمزه تر هم میشده پس

ممنون...همیشه شاد باشید

ماتادور تنهای تنها چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:06 ب.ظ http://gh87.blogfa.com/

اگر تو روی نیمکتی
این سوی دنیا
تنها نشسته ای
و همه آن چه نداری کسی ست

آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه آن چه ندارد
تویی

نیمکت های دنیا را بد چیده اند...


چقد قشنگگگگگ ....مرسی
نیمکت های دنیا را بد چیده اند.......

شازده کوچولو چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 ب.ظ http://yekpesar.blogsky.com

سلام

یعنی واقعا داری فارق التحصیل میشی

فکر کنم وقتی برگردی خونه ، حداقل یه املت پختن رو یاد گرفتی

امیدوارم همیشه دلشاد باشی

سلام

نه هنوز دوست خوبم...اما دیگه درس ندارم و امتحان

نه همونم یاد نگرفتم

ممنون...شما هم شاد شاد شاد باشید

پرهام کوهکن زاده پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 ق.ظ http://www.meandmyself.blogsky.com

سلام دوست یکم قدیمیآشپزی کردی تو خوابگاه؟بفرمایید شام دعوتت می کننچه خبرا؟دیگه کارت تموم شد ما رو ول کردی رفتیا
kidding

سلام دوستی که هیچ وقت قدیمی نمی شه

آره اما همیشه خرابکاری کردم جز این دفعه

من؟!!!نخیرم شما

ممنون که اومدین
موفق باشید

امین 17 ساله پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:47 ب.ظ

سلام ابجی چطوری

سلام
مرسی...خوبی شما؟؟؟کجایی؟چه خبر؟؟نگرام شدم من که

ماتادور تنهای تنها پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:11 ب.ظ http://gh87.blogfa.com/






هیچ کس

همه چیز را

برای همیشه به باخت نمی دهد

این بازی آنقدر ادامه خواهد داشت

که یا سپیده سر بزند

و یا ما لباسی سپید بر تن کنیم

صبور باش

فردا

حکایت این بازی هم

تمام خواهد شد

سلام

من دوست دارم سپیده سر بزنه....اون دومیش یه جوریه آخه

آقای ماتادور خیلی قشنگه...مرسی

ماتادور تنهای تنها پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:17 ب.ظ http://gh87.blogfa.com/

اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر ازتصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک میشدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر ازتصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت

من عاشق دوران دبستانم هستم...یه دوره پر از حس زندگی
مرسی زیاد آقای ماتادور

ماتادور تنهای تنها پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:26 ب.ظ http://gh87.blogfa.com/

حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!
تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار … هی بخند!
بی‌پرده بگویمت
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
یادت می‌آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می‌نویسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!

اما الان حال من خیلی خوبه...باور کنین مخصوصاً بعد خوندن این سه تا شعر....باور کنین...راستی اینا الان هدیه بود؟؟؟ نخیرم اینطوری قبول نیست
مرسیییی

امین 17 ساله پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:52 ب.ظ

باز دروغ گفتی ابجی تو نگران من شدی

سلام

منو دروغ!!! باور کن چند روزه وقتی میام خبری نمی یابم...امیدوارم هر جا هستی شاد و موفق باشی

رندخرابات پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:31 ب.ظ http://www.Rende-kharabat.blogfa.com

سلام سیب زمینی جون!!!
ول بلاگ خیلی جالبی داری.اکیدوارم موفق باشی!!!
راستی اگه دوس داشتی به منم سربزن!

سلام خانوم یا آقای رند خرابات

ممنونم ممنونم شما هم همینطور
چشم همین الان اومدم....

محدثه**al پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ب.ظ http://w-phoenix-d.blogfa.com



*∞

پرهام کوهکن زاده پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ب.ظ http://www.meandmyself.blogsky.com

آخه دوستی قدیمیش خوبی

سلام

آریییی....مخصوصاً از نوع زیر خاکی

ایلیا جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ق.ظ

به نام خدا

سلام

شما و ترس؟؟؟؟!!!!!!

میبینم که دوستان بهم لینک شدن حسابی!

سلام

خوشحالم که اینجا می بینمتون...آخه همیشه من میام مهمونی

آره خب مگه من نباید بترسم آیا!!!

تازه با کامنتهای دوستان که دیگه عمراً تنها برم خوابگاه

دیگه دهکده مجازی همین خوبی ها رو هم داره
موفق باشید

امین 17 ساله جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ

سلام

خوشحالم که شرایط عادس شده...مرسی

شاد و موفق باشی

مسعود گل محمدی جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:13 ب.ظ http://www.arshkebriya.blogfa.com

سلام
وقتی اوضاع روحی بهم می ریزه از فکر به پروردگار .
احتیاج به نگاه اسمانی دارم

سلام

اوضاع روحیتون چرا به هم ریخته اونوقت؟مشکلی پیش اومده؟ امیدوارم هر چه زودتر همه چی آروم بشه
شاد باشید

مسعود گل محمدی جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:16 ب.ظ http://www.arshkebriya.blogfa.com

سلام هرچه احوال امین۱۷ ساله می پرسم کمتر جواب می شنوم شما یه چیزی بهش بگو

سلام

شما می شناسیدش؟ قراره من خواهرش باشم...امیدوارم هر جا هست شاد و موفق باشه

کسرا جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ

مثل اینکه شما هنوز تو فاز خوابگاه هستی!!

اونوخت این دو تا خانوم کوچولو نمیخوان از شوک در بیان؟!

سلام

چه میشه کرد خب آیا؟!!!

آره کلاً با فلاش دوربین مشکل دارن

شاد باشید

غریب جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:10 ب.ظ

آره برای خودم بود
ممنونم از حضورت

سلام

باید بگم عالی بود

موفق باشید

تنهاترین مرد جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:31 ب.ظ http://www.hessetanhaei.blogfa.com

سلاااااااااااااام
ممنون از حشور گرمت توی وبلاگم
وبلاگ شما هم خیلی زیباست
موفق باشی اگه دوس داشتی بگو تبادل لینک کنیم

سلام

خواهش می کنم بسی زیاد

ممنونم....شما هم همینطور

تنهاترین مرد جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:36 ب.ظ http://www.hessetanhaei.blogfa.com

ببخشید ما قبلا تبادل لینک کردیم فقط اگخ میشه به جای تنهاترین دلتنگی های من بنویسید ممنون میشم

چشم حتماً

علیرضا شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:00 ق.ظ http://alirezaherman.blogfa.com/

سلام

ممنون از حضور و تعریفت

واقعا غذا رو می سوزنی؟!‌ای دختر تنبل!!

سلام

خواهش می کنم
آره خب کلاً می سوزونم
موفق باشید

نگین شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ب.ظ http://www.aftabgardoon-negin.mihanblog.com

سلام بیتا جان
بیتا!!!!!!!! آشپزی که کاری نداره!!!! کجاش سخته؟؟
چرا غذاهات میسوزه؟؟؟
تمرین کن یاد میگیری
میخوای بیام آشپزی یادت بدم؟؟
مرسی که به حباب سر زدی

سلام نگین خانوم گل

خب استعدادش رو ندارم خب

چشم سعی میشه....خواهش می کنم

موفق باشی دوست گلم

ماتادور تنهای تنها شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:55 ب.ظ http://gh87.blogfa.com/



زندگی شطرنج دنیا و دل است

قصه پر رنج صدها مشکل است

"شاه" دل کیش هوسها می شود

پای" اسب" آرزوها در گل است

"فیل" بخت ما عجب کج می رود

در سر ما بس خیالی باطل است

ما نسنجیده پی" فرزین" او

غافل از اینکه حریفی قابل است

مهره های عمر من نیمش برفت

مهره های او تمامش کامل است


سلام

مثل همبشه محشر بود

"با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام "

موفق باشید

نیایش یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ب.ظ

سلام بیتی جونم چطوری گلم ؟ اٍ............... ژس بالاخره تو فوق لیسانس آشژزی یاد گرفتی اون موقع که تو خوابگاه با هم بودیم یاد نداشتی چیزی درست کنی ولی حالا میبینم که خانوم شدی

سلام

با اسم جعلی چرا میای خب دختر خوب؟
این یکی شانسی شد دیگه..مرسی که اومدی

شاد و موفق باشی

فری جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:36 ب.ظ http://fffery.blogsky.com/

من عاشق تنهایی تو خوابگام. آخر حس استقلال.
راستتی، این فرشته ها کین؟

آخه گاهی مخصوصاً شبهاش ترسناکه...

اینا دوقلوهای دختر خالم هستن...نگین . نگار

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد