گیتار

سلام 


امروز واسه اولین بار آهنگ "امشب در سر شوری دارم" رو با گیتار زدم


یعنی دستم رسماً فلج شده الان


نمی دونم چرا بهو به سرم زد گیتار بزنم....اما الان گمون نکنم بتونم دووم بیارم...تارهاش که خیلی سفتن...دستهای بیچارم گناه دارن خب...بعدش دیگه مشقام رو نمی نویسن و بیتا می مونه و حوضش

کوهنوردی

به نام خدا


سیب زمینی خسته ی نادم هستم


یه مدت بود تصمیم داشتیم با پدر گرامی بریم کوه....حالا یهو دیشب بابا می گن فردا حاضری بریم کوه؟!!!منم گفتم آرییییییی


حالا دیشب از اون شب هایی شد که مگه خوابم میومد...نمی یومد دیگه....تا 3 حداقلش بیدار بودم


صبح ساعت 5 بابا اومدن میگن کوهنورد گرامی آماده باش...زشته آدم بدقولی کنی و .....


با هزار بدبختی بلند شدم...اما خدا وکیلی هوای صبح خیلی عالیه...بابا هم بدجنسی نکردن و 2 ساعت تموم من رو از این ور به اون ور کشوندن....وقتی رسیدیم خونه پاهام دچار توهم شده بودن...باورشون نمی شد دیگه نمی خواد حرکت کنن اما حتما امتحان کنید...خیلی خوب بود...من که قراره زین پس هر جمعه برم کوه..شما نمی یان؟!!!


- پی نوشت یک:این فایل رو از صحبت کردن دوتا بلبل با هم استراق سمع کردم....بسی دوسش می دارم


http://s1.picofile.com/file/6654707242/S0ng.amr.html

تولد:)

سلام


بدین وسیله رویش بیست و چهارمین جوانه از یک عدد سیب زمینی را به اطلاع همه ی صنوف چیپس و سیب زمینی خلالی و چی پلت و .... می رسانم


         


-------------------------------------------------------------------------------


آقا دیروز متولد شدیم .......



نمی دونم باید خوشحال باشم یا ناراحت!!!!


بسی خوشحالم چون فهمیدم یه عالمه دوست دارم...یه عالمه.....کل دیروز در حال مرسی ممنون گفتن بودم!!!!نمی دونم آخرش دیگه نمی دونستم چی بنویسم ....کلی هم شرمنده شدم


اما ناراحتم چون واقعاً به نظرم دارم الکی زندگی می کنم....واسه خودم خوشم همین جوری...باور کنین!!!!همون سیب زمینی بهترین توصیف می شه از وضعیت من


------------------------------------------------------------------------------


همین جا!!!من یه عدد سیب زمینی خسته اعلام میدارم که زین پس می خوام بهترتر زندگی(دقیقاً زندگی) نمایم (حالا ببینیم و تعریف کنیم)




خیر

سلام به همه


الان دارم مراسم عروسیه این آقاهه شاهزاده انگلیس با خانومش رو می بینم....گمونم اسمش ویلیام باشه یعنی خدا وکیلی اینم شد عروسی خب؟!!!!من خودم اصولاً حوصله همین مراسم های خودمون رو ندارم...حالا این بدبخت بیچاره ها معذب نشستن تا یه سری آدم بیان تبریکات رسمی شون رو بدن.....خب اینم شد کار آخه؟گناه دارن بذارید این جوونا راحت باشن ...ای بابا این لباس خانوم میدلتون(عروس خانوم) یعنی اوج فاجعه ست...اما باز این بنده خدا کم کرده دنباله رو (چون اولین عروس از خونواده های معمولیه!!!!)...خدا خیرش بده


من که خودم همین عروسی های خودمون رو ترجیح می دم....دلت بسوزه آقای ویلیام و خانومش اینجا کلی مراسم مسخره بازی داریم....جاتون خالی


یه بنده خدا پیدا شده می گه دوست داره کمکم کنه تو کد نویسیآخه یکی نیست بگه بچه نو که حوصله همون پروژه بازی های درسی رو نداشتی مجبور بودی پایان نامه ت رو کد نویسی برداری ....اونم از نوع خیلی فاجعه انگیز حالا من نمی دونم با این آدم خیر چی کار کنم؟!!!


- پی نوشت یک : بارسلون مثه همیشه برد.....حالا من نمی دونم فینال طرفدار کدوم تیم باشم؟!!!آخه اصولاً منچستر رو هم دوست می دارم بسییی


- پی نوشت دو:دلم واسه یه بازی شطرنج درست و حسابی تنگ شده


- پی نوشت سه:هوراااااااااااااااااااااااااا امروز یاد گرفتم چه طوری از این شکلک متحرک ها استفاده کنم..............خیلی قشنگن خیلیی


- پی نوشت چهار:خب بن لادن هم که کشته شدنمی دونم انسانها می تونن تا کجا پیش برن که یه دنیا از رفتنشون شاد بشه..........به کجا می رویم آیا؟!!!