خاطره

سلام به همه دوستان خوبم


امروز بعد مدتها رفتم سراغ کمدم...آخه اتاق من خیلی خیلی شلوغه....


بعد فکر می کنین چی پیدا کردم؟؟؟؟


یه کیف قدیمی...داخلش پر لباس بود واسه عروسکهام اصلا! یه حس خوب بهم دست داد....نوستالو‍‍‍‍‍ژیک بود فاجعه انگیز...بعد فهمیدم چقد من خیاطی میکردم...اصلاً یه لباس هایی بود که باور نمی کردین...شاید یه روز عکس هاشون رو گذاشتم


چند روز قبل سر کلاس یه اتفاق خیلی بد افتاد....این روزها برف که اومد و هوا یکم سرد شد بیشتر افراد چکمه هاشون رو دوباره استفاده کردن و من هم مستثتی تبودم...چکمه های خانومها هم معمولاً پاشنه داره...بعد منم عادت نداشتم و وقتی پشت "جااستادی"‌ایستاده بودم چون زیاد روی پاشنه پام اتکا می کنم...دیدم دارم تعادلم رو از دست می دم و .... خدا رحم کرد که نخوردم زمین...اونم از پشت سر وگرنه دیگه نمی شد وارد اون کلاس شد....اما چون یکی از بچه های شیطون کلاً منو گذاشته بود زیر ذره بین سرم رو بلند کردم دیدم داره می خنده...منم چون داشتم جزوه می گفتم بهشون یهو بسی خنده م گرفت...البته بازم خدا رو شکر که تونستم جلوی خوم رو بگیرم و باز جدی باشم


مورد دوم هم موقع ارائه یه گروه از بچه ها بود....اینا موضوعشون بررسی خونه های ماسوله و شرایط زیست محیطی و اینا بود....بعد کاملاً جدی ارائه کردن و منم سوال کردم ازشون...آخر این دوتا آقای خیلی محترم (البته نظر قبلیم بود تا قبل از ارائه) آخر اسلایدها یه خانومه پیر ماسوله ای گذاشته بودن و نوشته بودن با تشکر از سرکار خانوم .....(من)!!! هیچی دیگه کلاس و خودم منفجر شدیم از خنده حالا نمی دونم این با منظور بود یا بی منظور...اما اونجا همه این برداشت رو کردیم.... فکر کنین اینا الان با ادب هاشون بودن سر کلاس تا اینجا....چون اصولاً همشون خیلی بی ادبن....نمی دونم حالا ارائه هاشون رو کنسل کنم یا نه؟!!!!آخه نمی شه پیش بینی کرد که باز می خوان چی کار کنن،اصلاً جنبه ارائه ندارن....منم ابهت استادی رو ندارم اینو قبول دارم....چون می تونستم اونا رو همونجا بیرون کنم ...اما نتونستم جلوی خنده خودم رو حتی بگیرم...آخه خانومه خیلی جالب بود....



اینم دوتا خاطره فعلاً از این روزهای من.....

نظرات 11 + ارسال نظر
یه ضعیفه جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ب.ظ

سلام بر آبجیه شوخ طبعو نازنینم
خدا بگم چیکارت نکنه بیتا ..
واقعا استادیت خیلی جالبه
راستی به اون جا استادی هم می گن تیریبون
الهی من قربون خنده ها برم
بیتا خداییش سر کلاست نشستن داره هاااااااااااا
کفشه پاشنه بلندو تعادلشم هستم .. وای به اون روزی که تازه قد آدمم بلند باشه که کلا کار سختیه

بیتا ا این ریسکا نکن . یه کفش پاشنه پنج سانتی بپوش اقلش تا از سوتیت تموم کلاس منفجر نشد ..
قربونت برم
شدیدا هم مشتاقم که عکسای لباس خیاط خنوم استاد بیتا رو هم که واسه عروسکاش می دوخته بینم
بوس بوس بوس بوس .. بغل

سلام بر ساره خانوم گل

آره فکر کنم یه نمونه فاجعه انگیز باشه

آره خب اما جا استادی بهترتره

این زیاد پاشنه نداشت اما من عادت نداشتم یکم

ممنونم خیلی زیاد دوست گلم....چشم حتماً میذارمشون باید یه دست خشکشویی ببرمشون اول

خوشحالم کردی...

همیشه شاد و پیروز باشی ساره عزیز

نگین شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:38 ق.ظ

سلام نگین عزیز

چرا می خندی خب؟

شاد و پیروز باشی

سالی جون شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:03 ب.ظ

پس کو عکسه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بذار مام بخندیم خانومییییییییییییییییییییییی





سلام دوست گلم

چشم در اولین فرصت

شاد و پیروز باشی

فری شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ب.ظ

بابا چه سخت می گیری ، چی شده مگه! همه خندیدین، بی خیال ، بزار فکر کنن عجب استاد با جنبه ای دارن. من که اگه بودم همین روندو پیش می گرفتم. موفق باشی

سلام دوست خوبم

خب یکم خجالت کشیدم اون لحظه چشم...ممنونم

همیشه شاد باشی و پیروز

مقداد یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ب.ظ http://shaperak.blogsky.com

منم میخندم
به نظر من ارائه ها رو کنسل نکنی بهتره چون ضعف خودتو نشون میدی تو ارائه هاشون سخت گیری بیشتری کن، هرچی بیشتر اذیتت کردن تو هم بیشتر بهشون سخت بگیر خلاصه اینکه جوجه رو آخر پاییز میشمارن دیگه، مگه نه؟

سلام

شما دیگه چرا؟

چشم تصمیم گرفتم کنسل نکنم...

ممنونم بسی زیاد

شاد و پیروز باشید

مقداد یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:32 ب.ظ http://shaperak.blogsky.com

راستی، سلام یادم رفت
بسی شادتر و پیروزتر باشی

سلام

ممنونم...شما بیشترتر

مقداد دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:43 ق.ظ http://shaperak.blogsky.com

آخه تصورش خیلی بامزه بود واسم من قدرت تصورم بالاست

سلام

عجب!!! پس خوب بود شما اونجا نبودین پس

یه ضعیفه دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:48 ب.ظ

سلام
عیدت مبارک آبجی ساره
به عشقعلی ...بگو یا مولا علی
دوستت دارم ..عاشختم
بوس ماچ بغل

سلام بر ساره خانوم گل

ممنونم دوست گلم

عیدت خیلی خیلی مبارک

ویکی... دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:06 ب.ظ http://4tik6.mihanblog.com/

میگم این ضعیفه همین کامنت رو واسه منم گذاشته اما یه خط آخرش کمه...تو نمیدونی چرا؟!
سلام اوسا...!
ببخشید میتونم من به جای استاد بگم اوسا؟!
بابا اینکه چیزی نیس خانوم معلم بذار ارائه کنن.جنبه داشته باش..
من خودم یه ...
ولش کن بذار نگم ممکنه از کار استعفا بدی اما خداییش من خیلی آرزومند هستم که یه روز بتونم همچین شغلی داشته باشم.البته میدونم عرضه و حوصله درس خوندن ندارم.
که برسم به اون جا...
اما اگر برسم یه حالی به دانشجوها بدم که بیا و ببین.از سرتاسر ایران برای درسم بیان...!
همه از دم بیست سر کلاسم هرچی سوژه‌ی بهتر واسه خنده داشته باشه جایزه میگیره...!ژ
چطوره؟!

سلام بر آقای ویکی

خب یه چیزایی هست دیگه نمیشه گفت دیگه

چشم قراره کنسل نکنم دیگه...ممنونم...پس شما هم؟!!!

خیلی خوبه...پس دانشجوها بسی دوستتون خواهند داشت...اما باور کنین نمی دونم چرا سواستفاده می کنن گاهی بعضی ها...

شاد باشید و پیروز

نگین( همین حوالی) چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:36 ق.ظ

سلام
خندیدم چون خنده داشت تصورش
منم تو این لحظه ها شدیدا استادارو زیر نظر دارم که ازشون سوتی بگیرم

کاش منم شاگردت بودم بیتا

عیدت مبارک

سلام نگین جان

بلی بلی پس شما هم خیلی شیطون هستی سرکلاس ای بابا این چه حرفیه...ممنونم عزیزم

عیدت خیلی خیلی مبارک تر

لیدوما چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:52 ب.ظ http://azda.mihanblog.com

بی خیال! بذار خوش باشن واسه خودشون ولی بعد واسه نمره دادن از خجالتشون دربیا!
ای جون ...خوش به حالشون چه استاد بامزه دارن!

سلام دوست خوبم

بلی بلی...همین کارو انجام میدم

بامزه که نه...اما بسی دست و پا چلفتی هستش
ممنونم

شاد و پیروز باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد